Web Analytics Made Easy - Statcounter

هیچ‌وقت نمی‌خواستم مربی شوم. می‌دانستم که انتخاب من برای آینده چیست: کار در رسانه. در کودکی، با علاقه گزارش بازی‌ها را برای خود می‌نوشتم. در زمین‌های کوچک محلی فوتبال یا کریکت «دور» و اطراف خبرنگاران می‌پلکیدم تا ببینم چطور کارشان را انجام می‌دهند.

طرفداری | بارنز، در کرانه‌ی جنوبی رودخانه‌ی تیمز لندن.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

یک خانه‌ی شیک در محله‌ای شیک که البته از خانه‌های اطرافش متمایز نیست. به نظر می‌رسد آنجا محله‌ی پزشکان و بازنشستگان ثروتمند باشد و نه محله‌ی مولتی‌میلیاردرها. جلوی درب‌خانه، خبری از لامبورگینی و بنتلی نیست. یک مینی‌کوپر و بعد پله‌هایی به سمت خانه... تلفیقی از معماری سنتی و وسایلی کاملاً مدرن. در هیچ‌کدام از تابلوهای نقاشی، مجسمه‌ها، نمادها و دیوارکوب‌ها؛ نمی‌توانید قابی از شادی گل وحشیانه در لباس آبی‌رنگ لستر و اورتون، شوتی سرکش در نوکمپ یا وایت هارت لین و یک‌لحظه‌ی ماندگار در دو جام جهانی پرخاطره 1986 و 1990 بیایید. مرد صاحبخانه متواضعانه معتقد است صحبت راجع به زندگی او کمی «خودنمایی» است و به مصاحبه‌کنندگان فرانس فوتبال می‌گوید هیچ‌وقت اهل زندگی در گذشته نبوده: «وقتی برای بازی در ناگویا به ژاپن می‌رفتم، تمام یادگارهای قدیمی را در گاوصندوق بانک به امانت گذاشتم. مدال‌ها، جام‌ها، جوایز و.... و از روزی که به انگلستان بازگشتم، به آنها دست نزدم. البته خیالتان راحت، کفش طلا و چند چیز دیگر در کشوهای همین خانه است» و بعد با همان لبخند آمیخته با شیطنت خود، به ما اعتماد می‌دهد: «اگر بخواهید راجع به گذشته حرف بزنیم، باکمال‌میل می‌پذیرم. خصوصاً راجع به روزهای خوب زندگی من در فوتبال». هنوز هم می‌توان بخشی از شوروشوق یک مهاجم تمام‌عیار انگلیسی در دهه‌ی 80 را در صحبت‌های او یافت. از لستر تا گودیسن پارک در شمال. از وایت هارت لین در لندن تا نوکمپ و لباس بارسلونا... گری لینه‌کر در جدیدترین مصاحبه با ویژه‌نامه‌ی فوتبال انگلیس مجله فرانس فوتبال از گذشته، روزهای خوش اورتون، تأثیر ورود یوهان کرویف بر حضور او در بارسلونا، ماجرای توپ طلای 1987، تحلیل فنی مهاجمان نوک و مسائل اجتماعی و رسانه می‌گوید. گری، برای همیشه....

با سال 1986 آغاز می‌کنیم. سالی که لینه‌کر با تیم ملی انگلستان در بازی تاریخی برابر آرژانتین و دیگو آرماندو مارادونا شکست خورد. در رقابت توپ طلا پشت سر ایگور بلانف ایستاد و با لباس اورتون در لیگ و اف ای کاپ روی سکوی دوم قهرمانی، لیورپولی‌ها را نظاره کرد. 

سال 1986 سال خاصی است. 10 هفته مانده تا پایان لیگ ما صدرنشین بودیم؛ اما نویل ساوتال و پل بریستول را به‌خاطر مصدومیت از دست دادیم. در شلوغ‌ترین برهه فصل، این بحرانی جبران‌ناپذیر است. خود من بازی‌های مهمی را در طول فصل از دست دادم. فقط سه بازی تا آخر فصل باقی مانده بود که برابر آکسفوردیونایتد شکست خوردیم و لیورپول از این لغزش بهره برد تا در نهایت با دو امتیاز کمتر، قهرمانی را به آنها واگذار کنیم. آن تیم اورتون، بهترین تیمی است که تاکنون در آن بازی کردم. ما زیر نظر هوارد کندال فوتبالی هجومی ارائه می‌کردیم. 

من درست پس از آنکه بارسا در فینال آن فصل جام باشگاه‌ها در ماه «می» آن سال برابر استوا بخارست شکست خورد، راهی نوکمپ شدم. آنها در دوران گذار بودند. یک تیم بزرگ که در بهترین دوران خود به سر نمی‌برد. سپس به انگلیس بازگشتم و در تاتنهام اف ای کاپ را بردم؛ اما آنجا هم به‌عنوان یکی از مدعیان لیگ نبودیم. اینها دلایلی است که می‌گویم اورتون برای من بهترین بود. در آن سال‌ها فوتبال باشگاهی انگلیس بر اروپا مسلط بود و اورتون، بهترین در انگلیس. این تراژدی هیسل بود که اجازه نداد اروپا، بهترین اورتون تاریخ را ببیند. 

لینه‌کر، تنها یک‌فصل در اورتون بازی کرد و پیش از آن، هفت سال را در تیم زادگاه خود، لسترسیتی لستر گذارند:

ما به‌تازگی موفق به صعود از دسته دو شده بودیم و همه چیز برای من به‌سرعت در حال تغییر بود. در دومین فصل حضورمان در دسته 1، من آقای گل شدم (24 گل در فصل 85-1984) اینکه چنین اتفاقی برای من در سن 25 سالگی رخ داد اهمیت فراوانی داشت؛ آن زمان به بلوغ رسیده بودم. من مثل رونی یا مایکل اوون نبودم که از 17، 18 شروع به درخشش و بردن عناوین فردی تیمی کنم. همه چیز برای من یک‌روال عادی داشت. می‌دانستم قرار است در آینده با چه‌چیز مواجه شوم. من از تمام چیزهایی که می‌بردم، با فرصت کافی لذت می‌بردم و خود را با محیط اطرافم همسو می‌کردم.

گری، برای دومین بار پیاپی در سال 1986 به مقام آقای گلی لیگ انگلیس می‌رسد و در جام جهانی، با شش گل بالاتر از مارادونا، کاره‌کا و بوتراگنوی اسپانیایی کفش طلای مسابقات را به انگلیس می‌برد. زمان سفری طولانی فرارسیده. سفر به بارسلونا، جایی که با حضور مارک هیوز ولزی، استیو ارچیبالد اسکاتلندی و تری ونبلز، زبان انگلیسی رونق دارد . تری ونبلز، در اولین سال مربیگری خود در بارسلونا، جام قهرمانی لیگ را با گله‌ای ارچیبالد به نوکمپ می‌آورد....

بارسا برای من هزینه‌ی زیادی کرد. 2.5 میلیون پاوند که در مقیاس آن سال‌ها مبلغ هنگفتی بود. اگرچه من ارزش هر پنی آن را داشتم.  در یک‌دنیای ایدئال، اگر همه‌چیز در کنترل من بود دو یا حتی چهار سال دیگر در اورتون می‌ماندم. تصمیم سختی بود، یادم هست با میشل که بعدتر و در همان تابستان با هم ازدواج کردیم، نشستیم و ساعت‌ها حرف زدیم. ما روی کاغذهای کوچک «بله» و «خیر» برای سفرم به کاتالونیا را نوشتیم و هر دو برگه‌ی بله را برداشتیم. در آن سال‌ها، سفر یک انگلیسی به خارج از کشور برای فوتبال و زندگی اتفاق متعارفی نبود. فقط چند نفر؛ کوین کیگان به هامبورگ رفته بود، ترور فرانسیس در سمپدوریا، مارک هاتلی در میلان و چند بازیکن دیگر. یک ایراد بزرگ این بود که بازی‌های سایر لیگ‌ها از تلویزیون پخش نمی‌شد و وقتی انگلیس را ترک می‌کردی، طرفداران ردِ تو را گم می‌کردند. 

در زمین بازی هم من یک چالش بزرگ داشتم و آن بازی با تاکتیک متداول تیم‌های اسپانیایی در آن سال‌ها بود. بازی برابر لیبروها در خط دفاع. اگرچه هیچ‌کدام از اینها مانع گلزنی من نشد. بیش از 40 گل در دو فصل و رابطه‌ی خوب با طرفداران... مطمئناً هت‌تریک من در ال‌کلاسیکوهای تأثیر کلیدی بر این رابطه داشت.

سپس، یوهان کرویف وارد شد. در سال 1987 با مشکل تازه‌ای نیز مواجه بودیم و آن قانون حداکثر دو بازیکن خارجی در ترکیب بود. درحالی‌که ما چهار نفر بودیم؛ من، هیوز، ارچیبالد و برند شوستر آلمانی. هیوز به بایرن‌مونیخ رفت. دو بازیکن حذف شده می‌توانستند با تمرین کنند؛ اما در روزهای بازی، باید دو نفرمان از ترکیب کنار گذاشته می‌شدند. هیوز با این موضوع مشکل داشت؛ اما من نه. 

بارسا با کرویف، روند تازه‌ای را آغاز می‌کند. یک بنای جدید و تغییرات بنیادین در ساختارهای باشگاه. 

کاملاً درک می‌کنم که کرویف سبک متفاوتی در ذهن داشت. او انتظارات دیگری از مهاجم شماره 9 داشت و به‌جای اینکه آن را مستقیم مطرح کند، مرا در مسیری قرار داد که متوجه شوم این آخرین فصل من در بارساست. عجیب است که وقتی بازیکنی از باشگاهی جدا می‌شود، می‌گویند:

او در آنجا موفق نبوده....

انگار کسی پس از 20 سال زندگی، تولد 4 فرزند و سپس جدایی (سال 2006 جدا شدند) من از میشل بگوید:

آنها در زندگی شکست خوردند. این مثل شوخی است.

در آن سال‌ها، برای اولین‌بار چیزی به ذهنم خطور کرد؛ من می‌توانم بهترین مهاجم جهان در کنار هوگو سانچز مکزیکی باشم. ایده‌ای که برای اولین‌بار در سال 1987 و در بازی انگلیس اسپانیا به آن فکر کردم. در آن بازی ما 4-2 پیروز شدیم و هر چهارگل را من به ثمر رساندم. پس از گل چهارم به سمت کاپیتانمان برایان رابسن رفتم و گفتم: «من خیلی خوش‌شانسم» و او در جواب به من گفت «گمشو!»

با گری، از اتاق نشیمن خارج می‌شویم و به سراغ گنجینه‌ی کوچک او می‌رویم. جوایزی که مدت‌ها در صندوق امانات بانک بود و حالا اینجاست.

بدون شک، جوایز فردی مهم است، علی‌الخصوص برای کسی مثل من که جوایز فردی او از جوایز تیمی‌اش بیشتر است. 

سپس لینه‌کر لبخندی می‌زند و ادامه می‌دهد:

هر کسی چیزی جز این را بگوید، احتمالاً بخشی از حقیقت را پنهان می‌کند! ما مهاجمان گلزن، با اعداد و ارقام زندگی می‌کنیم. نقش ما، شبیه دوندگان دوی 100 متر است که به دنبال رکورد شخصی خود هستند و علاوه‌برآن در دوی 100*4 متر هم نقشی را برای یک تیم ایفا می‌کنند. چیزی که حسرت آن را می‌خورم توپ طلای سال 86 است. در آن زمان، جایزه‌ی فرانس فوتبال مختص اروپایی‌ها بود و به همین دلیل دیگو نمی‌توانست آن را ببرد. مارادونا در آن سال‌ها به‌تنهایی بهترین بود و بقیه پشت سر او.

فکر کنم من مستحق آن جایزه بودم. ایگور بلانف (برنده‌ی جایزه) بازی بسیار بسیار خوبی در جام جهانی داشت (اشاره به بازی شوروی بلژیک و هت‌تریک بلانف در روز شکست 4-3 شوروی). تمام خبرنگاران اروپای شرقی، به طور متحد به او رأی دادند. من نمی‌خواهم انتقادات را دوباره تکرار کنم اما... حالا که می‌بینم او به خط مقدم جبهه می‌رود و با آن جایزه الهام‌بخش سربازان اوکراینی است، دیگر چیزی برای گفتن ندارم... او شایسته‌ی آن جایزه بود، براوو! "

گری لینه‌کر در طول فصل چند مسابقه‌ی فوتبال را می‌بیند؟

صدها. بدون شک. تعداد دقیقی را نمی‌توان گفت؛ اما نکته‌ی مهم این است که این، به‌خاطر شغل من در MOTD نیست، بلکه به اشتیاق و علاقه‌ی وافرم بر می‌گردد.

و بعد، بحث به سمت هالند می‌رود...

او همیشه کاری را انجام می‌دهد که در آن لحظه انتظار دارید انجام دهد. او یک نسخه‌ی ارتقا یافته از مهاجمان است. چطور بگویم، انگار او چیزهایی را به طور ذاتی دریافت می‌کند. درحالی‌که بسیاری از مهاجمان این‌طور نیستند. جیمی واردی هم مثل اوست. مردم می‌گویند این به غریزه ارتباط دارد. اما به نظرم بیشتر به‌خاطر محاسبات دقیق ذهنی است. اینکه بدانید توپ کجا فرود می‌آید، نه از شما با سرعت بیشتر عبور کند و نه مدافع پیش از شما به آن برسد. هر چه این تخمین صحیح‌تر باشد احتمال گلزنی افزایش می‌یابد. وقتی می‌شنوم کسی می‌گوید: «آه، فلان مهاجم در این بازی، 88 دقیقه کاری نکرد و با یک لمس توپ گل زد» عصبانی می‌شوم. آنها فقط منتظر لحظه‌ی گل هستند و تلاش‌های مهاجم روی هر صحنه را نمی‌بینند.

چیز دیگری که راجع به مهاجمان امروز برای من جالب است، انتظار زیاد آنهاست. در 90 درصد موارد، آنها منتظرند ببینند توپ کجا می‌رود؛ اما وقتی این کار را انجام دهید، زمان طلایی را از دست خواهید داد و یک مدافع میانی در برابرتان حاضر خواهد بود. اما اگر به یک سو بروید و سپس به فضایی دیگر هجوم بیاورید، شانس شما برای تصاحب توپ و گلزنی چندبرابر خواهد شد. این روش من بود. چندی پیش راجع به این موضوع با رشفورد حرف می‌زدم. او هنوز در حال یادگیری است. وقتی در پست شماره 9 بازی می‌کند، کامل نیست.

کسانی که به شما می‌گویند این یک امر ذاتی است و شما نمی‌توانید آن را یاد بگیرید، در اشتباهند. به ایان رایت یا جیمی واردی بنگرید که چقدر دیر به یک ستاره در خط حمله بدل شدند.

البته وقتی کسی مثل ایان راش از همان عبارت غریزه استفاده می‌کند، من می‌فهمم علت چیست. در واقع او قادر به بیان شفاهی آنچه انجام می‌داد نیست؛ زیرا بدون آنکه بداند این چیزها را می‌داند. من در 20 سالگی چنین چیزهایی را آموختم و باعث شد در همان سال‌های ابتدایی گلهای زیادی بزنم. با ایستادن در مرز خط آفساید، توپ را می‌گرفتم و از مدافعان سبقت می‌گرفتم. تا با دروازه‌بان تک‌به‌تک شوم. در بارسا اما با ترکیب‌های دارای عمق در خط دفاع روبرو شدم. باید روی حرکات و جابه‌جایی‌هایم در محوطه‌ی جریمه کار می‌کردم. چنین چیزی را امروز در بازی توماس مولر می‌توانید ببینید و وقتی او هنر ساخت فضا را نشان می‌دهد.

به هالند نگاه کنید که وقتی بال‌ها یا هافبک‌های من سیتی صاحب توپ هستند، خود را از بند مدافع مستقیم رها می‌کند و در محوطه‌ی جریمه ظاهر می‌شود. او در حال دنبال‌کردن توپ نیست؛ بلکه فضا را برای دریافت توپ مهیا می‌کند.

وقتی در تاتنهام بودم، از تری ونبلز خواستم که یکی از دروازه‌بان‌ها را آزاد کند تا بتوانم با او تمرین کنم. مربیان، تمرینات اختصاصی برای گل‌ها و مدافعان دارند. چرا برای مهاجمان نباید این‌طور باشد؛ می‌دانم چنین چیزی در بعضی باشگاه‌ها رواج دارد، اما نه همه‌ی باشگاه‌ها...

وقتی پای صحبت او می‌نشینید تصور می‌کنید می‌توانست یک مربی درجه یک باشد. اما گری پس از فوتبال راه دیگری را بر می‌گزیند:

هیچ‌وقت نمی‌خواستم مربی شوم. می‌دانستم که انتخاب من برای آینده چیست: کار در رسانه. در کودکی، با علاقه گزارش بازی‌ها را برای خود می‌نوشتم. در زمین‌های کوچک محلی فوتبال یا کریکت دور و اطراف خبرنگاران می‌پلکیدم تا ببینم چطور کارشان را انجام می‌دهند.

در کریکت، دیوید گوور کاپیتان تیم ملی انگلیس، پس از بازنشستگی وارد شغل رسانه شده بود و من با خود می‌گفتم چرا من نباشم؟ این شغلی بود که می‌توانستم تا سال‌ها به آن بپردازم. نمی‌خواستم کارشناس یا مفسر باشم. یک مجری هستم که در ابتدا برایم غیرعادی بود و همین‌طور هم مانده.

در اولین اجرا کمی استرس داشتم؛ به‌خاطر حضور در جایی که دنیای دیگری دارد. وقتی یک مهاجم هستید و کارتان را در جام جهانی بد انجام دهید، تمام کشور از شما متنفر می‌شوند. اما اگر در اولین اجرا، خراب کنید، چه کسی جز خودتان به آن اهمیت می‌دهد؟

من همیشه از فشار در کار استقبال می‌کردم. می‌دانم شاید خودستایانه باشد؛ اما دوست داشتم وقتی کاری را خوب انجام می‌دهم، دیده شوم. وقتی مسئولیت نواختن یک پنالتی در یک‌چهارم جام جهانی را می‌پذیرید، در حقیقت به انسان‌های عادی نشان می‌دهید که جرئت آن را دارید.

گری در رسانه نیز با همان جرئت پیش می‌آید. با موضع‌گیری علیه سیاست‌های بوریس جانسون، صحبت راجع به برگزیت، حزب محافظه‌کار، مهاجران و...؛ با نمایش چیزی که او را از بقیه متمایز کند. اگرچه او باتوجه‌به خط‌مشی بی‌طرفی بی‌بی‌سی، موظف است عضو هیچ حزب و گروهی نباشد

وقتی دیدم یک گروه فعال اجتماعی نام مرا در بین پنج فرد تأثیرگذار چپ قرار داده لبخند زدم اما در مجموع با گسترش شبکه‌های اجتماعی، حضور و اظهارنظر افراد مشهور درباره‌ی مسائل سیاسی و فرهنگی اهمیت زیادی پیدا کرده است. من ترجیح دادم در آنجا به طور فعال حاضر باشم (8.9 میلیون دنبال‌کننده در توییتر). مانند رشفورد و استرلینگ. این یک اتفاق مثبت است. آنچه ما می‌بینیم، نسلی از فوتبالیست‌های جوان باهوش است که می‌دانند از این رسانه چطور برای ارتباط با جامعه و طرفداران استفاده کنند. البته در آنجا همیشه گروهی هستند که هر کاری انجام دهید، نق می‌زنند و توهین می‌کنند و شما با خود می‌اندیشید 

«آیا آنها با من مشکلی دارند؟»

پاسخ منفی است. اشکال را باید در جای دیگری جست: هر چه محیط بسته‌تر باشد، فریاد مردم در محیطی دیگر بلندتر خواهد شد. 

این مطلب در بخش کاربران و به قلم توانای حمید عزیز ترجمه و منتشر شد. 

اخبار داغ

دیدار علی دایی با فرزند مجری مرحوم تلویزیون کول پالمر بهترین بازیکن بازی منچسترسیتی و سویا / عکس پیوتر زیلینسکی و رد پیشنهاد الاهلی عربستان به خاطر مخالفت همسرش ژائو کانسلو پیراهن امضا شده خود را برای آندره آ کامبیاسو ارسال کرد / عکس حیا کن رها کن اهواز برای منصوریان در کمتر از نیم ساعت! / حواشی عجیب فولاد - نفت آبادان

منبع: طرفداری

کلیدواژه: فرانس فوتبال آن سال ها جام جهانی ی فوتبال بازی ها برای من لینه کر ی کوچک

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۸۶۱۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حق با توخل بود: وقتی هیچکس فکرش را هم نمی‌کرد

به گزارش "ورزش سه"، سرمربی بایرن در نشست خبری قبل از بازی گفته بود نقطه قوت بزرگ رئال مادرید توانایی ضربه زدن به حریف زمانی است که هیچکس منتظرش نیست و حریف اصلا آمادگی پذیرش ضربه را ندارد: «اگر به گل های رئال نگاه کنید و 10 ثانیه به عقب برگردید، به نظر نمی رسد قرار است گلی به ثمر برسد.» و چه زود حرف توخل درست از آب در آمد! 

در 24 دقیقه ابتدایی بازی رئال حتی به دروازه بایرن نزدیک هم نشده بود تا اینکه لامپ تونی کروس روشن شد. یک مالکیت توپ به ظاهر بی اهمیت با پاس ویرانگر اعجوبه آلمانی به گل تبدیل شد. او از مرکز زمین با انگار با خط‌کش و محاسبه دقیق توپ را برای وینیسیوس فرستاد و شماره هفت رئال موقعیت تک به تک را گل کرد: 0-1

همیشه این گلزن است که در مرکز توجهات قرار می گیرد و تماشای جشن گل ساده ترین کار است اما گاهی وقت ها ارزش پاس گل مهمتر از خود گل می شود،. گل اول رئال مادرید در آلیانز آرنا یک نمونه درست می تواند تلفی شود.

 وینی گل زد اما همه هم تیمی هایش به دنبال تونی کروس رفتند. ستاره برزیلی گلش را مثل بلینگام جشن گرفت و سپس به سبک خاص خود از  کروس تشکر کرد. پایان داستان یا اصل اساسی برای درک اینکه رئال مادرید چیست.

توخل نقشه ای را طراحی کرد که تا دقیقه 24 کاملاً درست از آب درآمد و مطمئناً هنگام تجزیه و تحلیل برنامه ای که بازیکنانش قرار بود به کار گیرند، به ذهن او خطور نمی کرد که رئال نتواند 10 متر نیز پیشروی کند. 

آنچلوتی و تمام کادر مربیگری اش، از جمله میلیتائو در چند مورد، به 10 بازیکن درون زمین التماس کردند که از تله تیم باواریایی خارج شوند. توپ از دست دادن ها بی وقفه بود تا اینکه ستاره آلمانی یکی از آن پاس‌هایی را ارسال کرد که ورزشگاه‌ها را ساکت می‌کند. این بار آلیانز آرنا توانست آن را ببیند. 8 شوت از بایرن، سه شوت درون چارچوب ولی یکی از رئال مادرید و گل. رئال نیازی به هشت شوت برای گلزنی نداشت.

48 از 49 (98 درصد دقت در پاس ها)، دو پاس کلیدی، بردن چهار دوئل  و مهمتر از همه، تزریق آرامشی که به تیم داد، نتیجه کار کروس تا زمانی بود که در میدان حضور داشت. 

چیزی که تحلیلگران هر چقدر هم که فوتبال تماشا کنند نمی توانند آن را حساب کنند. همیشه فوتبالیست هایی هستند که با جریان مبارزه کنند. یکی از آنها تونی کروس است. اتفاقاً پاس گل آلمانی از فاصله 20 متری بود، اما مشکل نه فاصله دور بلکه در یافتن فضای خالی بود. به نظر می رسید که پاهای مدافعان بایرن شبکه ای دفاعی به اندازه کافی قوی تشکیل داده بودند که تونی جرات ارسال آن پاس را نداشته باشد ولی شاید آنها باید شماره هشت رئال را بهتر بشناسند زیرا سال ها او در کنار آنها بود.

اینجاست که فوتبال شماره 8 رئال مادرید خودش را نشان می دهد. زمانی که هم تیمی هایش بیشترین رنج را متحمل می شدند، تونی لباس کارش را پوشید. با همان پاس و سپس گل، تیم شروع به نفس کشیدن کرد. 

در فوتبال بازیکنانی خوب و بد داریم ولی کسانی هم هستند که شکل بازی هم تیمی هایشان را بهتر می کنند. یکی از آنها قطعا تونی کروس است.

وینیسیوس پس از دریافت جایزه MVP مسابقه گفت: «ما با هم تمرینات زیادی انجام می دهیم. من تونی را به خوبی می شناسم و او نیز من را به خوبی می شناسد.»

تونی کروس با متواضع‌ترین فرم ممکن در مورد پاس خود حرف زد: «پاس خاصی نبود و اعتبارش را به وینیسیوس می دهم که گلزنی کرد و اجازه داد پاس من به چشم بیاید.»

و برای کروس بازی در آلیانز حس خاصی نداشت: «این هم مثل یک بازی بیرون خانه دیگر بود. مدت هاست که از جدایی من گذشته است.»

در دقیقه 76، تونی کروس از زمین بیرون رفت در حالی که پس از تعویض عصبانیت خود را نشان داد. او یک فوتبالیست خودخواه نیست، اما در بازی رئال مادرید مهره ای قوی و کلیدی است. تونی پس از دست دادن با آنچلوتی مستقیماً به سمت نیمکت رفت و از آنجا بود که عصبانیت او شروع شد. بانداژی را که حلقه اش را پنهان می کرد برداشت و از اشاره و نشان دادن خشم خود دست برنداشت. عصبانیت او به حدی بود که لوئیز لوپیس (مربی گلرها) مجبور شد با او صحبت کند تا او را آرام کند. 

کروس و وینیسیوس شب را برای رئال نجات دادند و حالا یک 90 دقیقه دست نخورده دیگر در برنابئو را خواهیم داشت. دیداری که در آن بعید است کروس دقیقه 76 تعویض شود.

دیگر خبرها

  • موسیالا من را یاد مارادونا می‌اندازد!
  • شجاعیان: در خواستگاری‌ام سر فوتبال دعوا شد!
  • حق با توخل بود: وقتی هیچکس فکرش را هم نمی‌کرد
  • بوفون: دو بار تا آستانه پیوستن به رم رفتم
  • وقتی آندره آ پیرلو فوتبال را به هنر تبدیل می‌کند / فیلم
  • رونالدو هر دو باشگاهش را فروخت!
  • تعلیق یارانه دانشگاه «سیانس پو» پاریس پس از حمایت دانشجویان از فلسطین
  • دلیل مهم خشکی زانو پس از مدتی نشستن
  • پزشک بیرانوند مصاحبه‌اش را تکذیب کرد؛ زمان بازی با تست عملکردی در زمین مشخص می شود!
  • بازیکنان تراکتور تا بازی استقلال ممنوع‌ از مصاحبه شدند